Tuesday, November 24, 2015

به مرگ می اندیشم, به زندگی عشق می ورزم!

.جهانم محفوف با ترس.
 دوستان خوبی دارم... نازاده 
  لبخند بر لب دارم
 و می جنگم
 با همه ی آن چه نیستی را نمایندگی می کند.
قلبم پر اندوه
از خنده هایی که می توانست باشد
از دست هایی که می توانستند باشند
از همدلی هایی که در زندگیم نبودند
با این همه
با قلبی ادوهگین  و اندیشه ای آزاد 
به زندگی باز می پیوندم 
به زندگی عشق می ورزم
 به این فرصت مغتنم 
 همه ی این نفرت پراکنی ها وعشق های دریغ شده
همه ی این دوستان بزک کرده و مردنمایان نامرد
همه ی برادری های نداشته 
همه ی این تلاش ها و ناکامی ها
همه ی مرگ ها و  پرستش های مرگ 
مر ا بیش تر به خودم برگرداند
مرا بیشتر شیفته ی زندگی کرد

سوم آذر1394