Friday, June 27, 2025

جنگ زدگی

 خب در گذر پرغصه ی ایام، تجربه ی جنگزدگی هم به دفترزندگی ما افزوده شد. البته نسل من تجربه ی جنگ و بهتر بگویم سایه ی جنگ را ازکودکی بر فراززندگی خود، حس کرده بود. اما این بار، این جنگ، هیولایی از جنسی دیگر بود. شخصا، این بار دوراز وطن، درعصربه اصطلاح ارتباطات خود را بدون ارتباط، بی پناه، رهاشده، ممیزی شده از جریان اصلی اخبار غرب یافتم.

 مقدمه

نسل من عموما در برهه های مختلف، سازش پذیری و صلح دوستی خود را نشان داده. حسن نیت نشان داده و خیانت دیده. دل بسته و دلش شکسته. مصونیت  مفسدان و در بند شدن مصلحان را دیده.  راه پیمایی صلح کرده و مشق مدنیت کرده و جوابش توحش مسلحانه بوده. در دوران دانشجویی من که همزمان با ظهور معجزه ی هزاره شد، خس و خاشاک تبدیل به نماد حضور گسترده و مستضعفانه ی جامعه ی مدنی ایران شد. 
باری، این خشت اول ها، ما را به ثریای پردرد اکنون رهنمون شدند.

در گذر سال های دهه ی هشتاد و نود شمسی، از پس تجربه های شکست خورده، پویش های پراکنده و سرکوب ها و فریادهای فروخورده، شاهد تولد طفل شومی به نام پوچ اندیشی بودم.  نضج بی تفاوتی و عافیت اندیشی ، اتمیزه شده و کرگدنی شدن وجدان در مقابل سیل اتفاقات محیطی، بزرگ ترین سرمایه های ما به عنوان مردم  ایران را به سمت نابودی تدریجی سوق داد.  


 برگردیم به ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، در آن روز مقدر که از قضا دوسه روز پیش از دور ششم مذاکرات اتمی بین ایران و آمریکا بود، بنیامین نتانیاهو فرار رو به جلوی دیگری تدارک دید. بعید می دانم کسی این تاریخ را با اتفاقاتی که قرار بود دو روز بعدش رخ دهد به یاد بیاورد. بعید می دانم کسی این شکایت  را که در میانه مذاکرات صوری ، دشمنان ایران در حال تدارک حملات موشکی و پهپادی بودند را به خاطر تاریخ بسپارد. بعید می دانم سیستمی که خود به دروغ و فریب متوسل شده، در موقعیتی اخلاقی برای شکایت کردن باشد. اما مردمانی دلخوش به بهبود روزگارشون بودند. مردمانی سرگشته شدند. مردمانی دلخوش به فردای بهتر زیر بمباران رفتند. بعید میدانم ردی از شکایت ها و دادخواهی های ما در روایت تاریخ به جا بماند.  اسراییل به ایران حمله کرد و ان چه شروع شد که بعدها به ابتکار قدر قدرت زمانه و کودک-کاربرفضای مجازی، جنگ دوازده روزه نام گرفت. بازهم سهم ما از یک واقعه تاریخی، کمپارتمان رنج و درد بود و سهم اربابان زمانه، برنامه ریزی، محاسبه، مهره چینی و لذت تماشا با پاپ کورن و نوشابه رژیمی!  نهایتا هم برای زدن مهر خود در تاریخ،  نامگذاری تراژدی به ابتکار و برحسب دایره واژگانی محدود خود. بله، مقدر بود جنگی به نام جنگی دوازده روزه در بگیرد.

دراین میانه، در مرکز مکعب درد، من مردمانی را دیده ام (و با اغماض خودم را از آن تبار میانه ی مردمان سرزمین می دانم)  که هیچ جایی بازیگر هیچ سناریویی محسوب نمی شوند. به قول مصطفی ملکیان مردمانی می آیند ، درد می کشند و می میرند. 
اما در عین این حدیث دردمندی باید ماند و باید ساخت و از در حد توان حدیث آرزومندی هم گفت و نوشت.  آموخته ام که اولین قدم در مسیر راه حل ها، توصیف بی کم و کاست مساله است. در این نوشته کوتاه در پی طرح ابعادی از مساله موجود وافزودن اندکی از دغدغه های شهروندی شخصی خودم هستم:

۱ 
بازمانده از عصر دولت - ملت

دیگر اگر شک و شبهه ای بود، این بار اثبات شد که شرط بقای ما به عنوان یک کشور، احترام زمامداری به نظام پذیرفته شده دولت - ملت است. لحن های تحکمی و تصنعی امت محور در میان بحران رنگ باختند و آن چه در قلب بحران جنگ میدانداری کرد، چنگ انداختن به مفهوم ملت بود. ملتی رنگین کمان گونه که اهمیت و موضوعیت هر گوشه اش در جنگ یادآوری می شود و جزیی از کلیتی به نام ایران میشود. این که طی دو سه دهه اخیراعتقاد به این کلیت دولت - ملت و این باورمندی به سرزمینی به نام ایران چه قدر آسیب دیده است، نیاز به بررسی بیشتری دارد. اما به گواه تجربه جنگ اخیر میتوان گفت مردم در ایران کماکان مایل به زیست ذیل چنین تعریفی هستند. ساکنین کشور می خواهند حق زیست به عنوان ملت را داشته باشند و مثل اکثر کشورها در زمانه ی خود بده بستانی قانون محور با دولت خود داشته  باشند. زیستی صلح امیز که فی نفسه مقدس است و قرار نیست سوخت هیچ  تفکر یا ایديولوژی قدسی همایونی شوند.

۲
   مردمان مظلوم - روایت های مظلوم


بدون شک این جنگ ورشکستگی نظام رسانه ای و تبلیغاتی ایران در برساختن روایتی حداقلی از وقایع روز را نمایان کرد. درحالی که شبکه های معتبر بر روی شهرهای اسراییل زوم کرده بودند و تمام فعل و انفعلات و قربانیان غیر نظامی را با شفافیت مخابره می کردند، در ایران نوعی سانسور خبری در خدمت تصویر مقتدرانه  به کار گرفته شده بود. گویی ایران درحال حمله به شهروندان عادی اسراییلی وازسوی دیگر اسراییل صرفا در حال منهدم کردن راکتورهای هسته ای و کارتل های مواد مخدر در ایران است! طنز سیاه این بی درایتی و ناعدالتی را به ویژه ایرانیان ساکن در غرب بهتر حس کردند. این که این فاجعه در روایت سازی نتیجه ی چه فرآیندهای معیوبیست نیاز به تحقیقات وسیع و مدل های چند متغیری دارد. اما بدون شک می توان سیاست صدا و سیما را مقصر اول دانست. صدا و سیما ارگانی عریض و طویل،  با بودجه نامشخص و معاف از مکانیسم های نظارتیست. بارها و بارهانسبت  به نقص های این  رسانه کلیدی هشدار داده شد و حالا می توان گفت در بزنگاه موجودیتی اخیر، صداو سیما جاده صاف کن دشمنان ایران و عامل اصلی ضعف ایران در روایت مظلومیت جامعه ی ایرانی تحت حمله دشمن بود.

۳
 اصلاح طلب - اصولگرا: کارگزاران مناسبتی

این بزنگاه گواه دیگری بود بر ورشکستگی دوگانه ی اصلاح طلب و اصول گرا در ایران. بارها روشنفکران مستقل و ایراندوست نسبت به مسایل کلان مملکتی هشدار دادند. هشدار دادند نسبت به این کرنش ها و عبودیت های دغلکارانه، به محیط زیست در حال نابودی، به دیپلماسی در مسیر تباهی، به مناسبات داخل قدرت مبتذل، به شبه-مساله سازی ها به جای پرداختن به مسایل اصلی، به فساد ریشه دوانده درارکان نظام، به صدا وسیمای ضد ملی وبه عدم استقلال قوه قضاییه.
شکست کنونی نتیجه ی سریال چشم پوشیدن متولیان اموربربسیاری ازمسایل عمیقست. همان مسایلی که دلسوزان بارها برآفتاب افکنده بودند. جامعه ای که رجال سیاسی آن باید از خودی ها گزینش شوند، جامعه ای که کنشگری در آن به تکاپوی فصلی موسم انتخابات فروکاسته شده باشد و جامعه ای که در آن هر نبرد حیدری-نعمتی توجیه سیاسی و اقتصادی پیدا می کند، در مسیر درستی قرار نمی گیرد.  نظام تصمیم ساز از تهدیدات کلان سرزمینی، از تحولات دنیای خارج و در یک کلام از روح زمین و زمانه ی خود غافل میشود. 
 چهل سال الگوی ناکامی و فرو رفتن در چنین اغمایی، بی هنری فردی یا تقصیر یکی دو مفسد یا عنصر رادیکال نیست. این ساده سازی ها دیگر کارگر نمی افتد. از این خود فریبی ها آبی گرم نمی شود. این حجم عقب افتادگی کار جمعی گروهیست، و حکایت از فساد سیستماتیک و ورشکستگی نظری و عملی در سطح کلان زمامداریست. این صحنه دلخراش، حاصل جمع اجزای متعددیست که هر یک با وعده ی کارآمدی و اصلاح، گوشه ای از این پازل زوال شدند. 
 
۴
  .انسانیت نه در سلبریتی ها بلکه در شهروندان بی نام و نشان جاریست

مثل هر موضوع دیگری، قهرمانان عالم واقع با قهرمانان عالم نمایش هم پوشانی چندانی ندارند.عده ای از کشته شدگان از کادر درمان، پزشکان متخصص، پرسنل  هلال احمر و امدادرسانان مملکت بوده اند. اقشاری که در وضعیت بسیار سخت روزگار را سپری می کنند. به زندگی شرافتمندانه این عزیزان باید غبطه خورد. ناامنی مالی بدون شک تهدیدی بزرگ برای اخلاق محسوب میشود. ازسویی نمی توان با رمانتیسیزه کردن مصیبت و قایم شدن پشت امواج ناسیونالیستی، فاجعه ها را بزک کرد. غم ازدست دادن انسان های بی گناه با هیچ حس مثبت و پیام اخلاقی قابل التیام نیست.  فقر و نابسامانی ها اخلاق و انسانیت را می بلعد و بخش بزرگی از آنومی و آنارشی در ایران هم منبعث از همین فروپاشی اقتصادی است. 
اما بازهم در میان این همه درد وغم، تصویری ازانسانیت، از آن اکت شرطی نشده، از آن دگردوستی که سمی نیست، از آن انسانیتی که به ناگهان به خروش میاید، پدیدار میشود. همان کورسوی امیدی که انسان را در دل شب تار به ادامه دادن ترغیب می کند. اساسا تا این جا بقای ما ایرانیان در کشاکش قرن بیست و یکم برهمین سامان امید وپایداری استوار بوده است. سخت است نوشتن از جنگ را با پیامی مثبت به پایان برد، اما در زمانه زندگی پر تناقض، شاید همین تکاپوی زیستن در دل تراژدی شاهدی بر بقای امید است. به قول قیصر امین پور عزیز:


سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم 


پدرام، خرداد - تیر ۱۴۰۴

No comments:

Post a Comment