Showing posts with label Rumi. Show all posts
Showing posts with label Rumi. Show all posts

Friday, June 6, 2025

 The dead all leave something behind.


Better a trail of good deeds

than a pile of coins

The world remembers virtue--


and no one can steal it.


Rumi

Translation: Haleh Gafori

Saturday, May 17, 2025

House of Waters


 "House of Waters" performance was fantastic. A combination of Jazz, Rock, and World music. The program was part of Jazz Poetry month, organized by City of Asylum. Participating poets were Rania Mamoun, Solfia Elhillo, Nathan Osorion, and Haleh Liza Gafori (who has translated a collection of Rumi's poems)

Top-notch artistry.

5/17/2025

Wednesday, July 3, 2024

مردار شد

 

  • هر که را باشد طمع الکن شود
  • با طمع کی چشم و دل روشن شود

  • پیش چشم او خیال جاه و زر
  • همچنان باشد که موی اندر بصر

  • جز مگر مستی که حق پر بود
  • گر چه بدهی گنج ها او حر بود

  • هر که از دیدار برخوردار شد 
  • این جهان در چشم او مردار شد

  • لیک آن صوفی زمستی دور بود
  • لاجرم در حرص او شب کور بود

  • صد حکایت بشنود مدهوش حرص
  • درنیاید نکته در گوش حرص 




Thursday, June 1, 2023

First Baptist Church of Pittsburgh

 نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم


Monday, April 18, 2022

 الله الله جمله فرزندان بیار

 کین زمان گلشنست و نوبهار

یا بتابستان بیا وقت ثمر

تا ببندم خدمتت را من کمر

خیل و فرزندان و قومت را بیار

در ده ما باش سه ماه و چهار

که بهاران خطهٔ ده خوش بود

کشت‌زار و لالهٔ دلکش بود

وعده دادی شهری او را دفع حال

تا بر آمد بعد وعده هشت سال

او بهر سالی همی‌گفتی که کی

عزم خواهی کرد کامد ماه دی

او بهانه ساختی کامسال‌مان

از فلان خطه بیامد میهمان

سال دیگر گر توانم وا رهید

از مهمات آن طرف خواهم دوید

گفت هستند آن عیالم منتظر

بهر فرزندان تو ای اهل بر

باز هر سالی چو لکلک آمدی

تا مقیم قبهٔ شهری شدی

خواجه هر سالی ز زر و مال خویش

خرج او کردی گشادی بال خویش

آخرین کرت سه ماه آن پهلوان

خوان نهادش بامدادان و شبان

از خجالت باز گفت او خواجه را

چند وعده چند بفریبی مرا

گفت خواجه جسم و جانم وصل‌جوست

لیک هر تحویل اندر حکم هوست

آدمی چون کشتی است و بادبان

تا کی آرد باد را آن بادران

باز سوگندان بدادش کای کریم

گیر فرزندان بیا بنگر نعیم

دست او بگرفت سه کرت بعهد

کالله الله زو بیا بنمای جهد

بعد ده سال و بهر سالی چنین

لابه‌ها و وعده‌های شکرین

کودکان خواجه گفتند ای پدر

ماه و ابر و سایه هم دارد سفر

حقها بر وی تو ثابت کرده‌ای

رنجها در کار او بس برده‌ای

او همی‌خواهد که بعضی حق آن

وا گزارد چون شوی تو میهمان

بس وصیت کرد ما را او نهان

که کشیدش سوی ده لابه‌کنان

گفت حقست این ولی ای سیبویه

اتق من شر من احسنت الیه

دوستی تخم دم آخر بود

ترسم از وحشت که آن فاسد شود

صحبتی باشد چو شمشیر قطوع

همچو دی در بوستان و در زروع

صحبتی باشد چو فصل نوبهار

زو عمارتها و دخل بی‌شمار

حزم آن باشد که ظن بد بری

تا گریزی و شوی از بد بری

حزم سؤ الظن گفتست آن رسول

هر قدم را دام می‌دان ای فضول

روی صحرا هست هموار و فراخ

هر قدم دامیست کم ران اوستاخ

آن بز کوهی دود که دام کو

چون بتازد دامش افتد در گلو

آنک می‌گفتی که کو اینک ببین

دشت می‌دیدی نمی‌دیدی کمین

بی کمین و دام و صیاد ای عیار

دنبه کی باشد میان کشت‌زار

آنک گستاخ آمدند اندر زمین

استخوان و کله‌هاشان را ببین

چون به گورستان روی ای مرتضا

استخوانشان را بپرس از ما مضی

تا بظاهر بینی آن مستان کور

چون فرو رفتند در چاه غرور

چشم اگر داری تو کورانه میا

ور نداری چشم دست آور عصا

آن عصای حزم و استدلال را

چون نداری دید می‌کن پیشوا

ور عصای حزم و استدلال نیست

بی عصاکش بر سر هر ره مه‌ایست

گام زان سان نه که نابینا نهد

تا که پا از چاه و از سگ وا رهد

لرز لرزان و بترس و احتیاط

می‌نهد پا تا نیفتد در خباط

ای ز دودی جسته در ناری شده

لقمه جسته لقمهٔ ماری شده

Monday, March 14, 2022

خامش

ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم
  با شما نامحرمان ما خامشیم


Thursday, January 6, 2022

جنگِ کودکان

  • این ابیات که از دفتر اول مثنوی معنوی انتخاب شده اند ،‌چه قدر مرتبط با عصر ماو مسایلِ زمانه ی ما هستند 

  • خلق اطفال‌‌اند جز مست خدا ** نیست بالغ جز رهیده از هوا 
  • گفت دنیا لعب و لهو است و شما ** کودکید و راست فرماید خدا
  • از لعب بیرون نرفتی کودکی ** بی‌‌ذکات روح کی باشد ذکی‌‌
  • چون جماع طفل دان این شهوتی ** که همی‌‌رانند اینجا ای فتی‌‌
  • آن جماع طفل چه بود بازیی ** با جماع رستمی و غازیی‌‌



  • جنگ خلقان همچو جنگ کودکان ** جمله بی‌‌معنی و بی‌‌مغز و مهان‌‌
     
  • جمله با شمشیر چوبین جنگشان ** جمله در لاینفعی آهنگشان‌‌
  • جمله‌‌شان گشته سواره بر نیی ** کاین براق ماست یا دلدل پیی‌‌
  • حامل‌‌اند و خود ز جهل افراشته ** راکب و محمول ره پنداشته‌‌
  • باش تا روزی که محمولان حق ** اسب تازان بگذرند از نه طبق‌‌