این هم احتمالا از شرایط جامعه ی ماست ، زندگی سرشار از انسان های غیر اصیل (اگر بخواهم محترمانه توصیفشان کنم ) ،که اندیشه هایشان هم متاثر از شخصیتشان ،دروغین و عاریتی است .این که به دنبال اسامی فیلسوفان مشهور و باب روز بدوی ،نپخته آرا و عقایدشان را قورت بدهی ، عبارات پر مغز آنها را در فیس بوک ، کپی پیست کنی ، و ژست فیلسوفانه ای بگیری...واقعا نمیدانم چه بلایی سر ما و این جامعه ی مد پرست می اید. نمی دانم آیا تغییر شگرفی در ساز وکار عالم ایجاد شده است: دیگر نیازی به کتابخانه رفتن ،کتاب های کلاسیک خواندن، از محضر استاد یا اندیشمندی بهره بردن، همفکری یا مباحثه با سایر دانشجویان نیست...یک کتاب از فیلسوفی که در کشور روی آنها اخیرا زوم شده است انتخاب می شود،نیازی به خواندن کامل کتاب هم نیست،کافیست تورقی انجام شود و 2-3 جمله گوهربار از کتا ب گلچین شود و در مجامع با مناسبت یا بی مناسبت به کار برده شوند.نیازی به خواندن کتاب دومی از مولف نیست ! باید آنقدر عرضه داشته باشد که در همان 3-4 صفحه قرائت شده خودش را به خواننده نشان دهد!
آیا در تصورآنها،به همین راحتی بینشی شکل می گیرد؟ به همین راحتی میشود به کنه فلسفه ای نفوذ کرد؟ به این سادگی فلان دانشمند در چمبره آگاهی اسیر می شود؟
گاهی بهتر است رویکرد ها بازبینی شوند.دیگر کنکوری در کار نیست که با یک مجموعه قواعد من در آوردی برچسب دانشمند بر آدم بخورد...این ساحت پاک تر ، خالص تر و بازتر از قالب ذهن های منجمد است.این عرصه ،جولانگاه انسان های آزاده و فداکار است: جوانانی که قسمت عمده ی دارایی ناچیزشان را صرف ارتقاء دانش خود و اطرافیانشان نوده اند.پیش قراولان این مسیر نویسندگان و مترجمان زحمتکشی هستند که بی هیچ چشمداشتی، جوانی و سلامت جسمی خود را فدا کرده اندوالان گوشه نشینان این جامعه ی بیمارند. شاید یکی از هولناک ترین کابوس هایی که بشریت می توانست ببیند این بود که ادعای فرهیختگی به بازیچه ای در دست لذتجویان و کنیزدربار لیبیدو پرستان کاهش یابد. /پدرام
No comments:
Post a Comment